پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, :: 15:15 :: نويسنده : ونوس و پارادایس
دلم میگیره دلم میگیره وقتی حتی نگات سهم من نیست... دلم میگیره وقتی هرگزگرمای دستاتوحس نکردم... دلم میگیره وقتی حتی خستگیات،حتی غصه هات سهم من نیست... دلم میگیره وقتی میفهمم تنها خیال تمام زندگیه منه... حتی گاهی روزهـــــــــا صدات هم سهمم نمیشه... حتی حرفای دلنشینت دیگه سهم من نیست... من همین نوشته هام وچشمای تو دیگه بی تاب خوندن من نیست!... دلم تنگه برای تو... برای تو تویی که باعث دلتنگیامی...تویی که توی نوشته هام غرق میشدی طوری که حس میکردم تو خودمنی... لعنت به این دنیا... لعنت به هرچیزی که ازمن دورت میکنه... همیشه سعی میکردم خودخواه نباشم،اما حالا هستم برای تو...! اما نمیتونم،تو بخندمن هم...توبخندهمه من! به تو افتخارمیکنم.به عشقمون افتخارمیکنم.عشقی که کشندس! تنها تو میدونی چقدردوست دارم...فقط خودت
حتی اگه تمام دنیا فکرکنند که ما عاشق نیستیم مهم نیست!مهم تویی که بفهمی نفسم میگیره تو هوایی که نفسهات نیست... ![]()
![]() |